حریم آسمانی


حریم آسمانی

خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم سرد می گوید کنارت هستم ای تنها و دل آرام می گیرد... . . . . سلام دوستان ودختران عزیزآسمانی... به وبلاگ خودتون خوش اومدید.. امیدوارم اینجا لحظات خوشی داشته باشید . نظر بدید آسمانی ها منتظر حضور گرمتون هستم. مدیر وبلاگ : زینب بانو

موضوعات

  • همه
  • دختران شهر بهشت
  • مشق شب های دخترانه من
  • دلنوشته
  • مطالب تولیدی
  • پیامک
  • کلیپ
  • صوت و پاکدست
  • مقاله
  • پرسش و پاسخ
  • خاطره
  • کتاب
  • شعر و متن ادبی
  • جشن تولد ستاره ها
  • سبک زندگی
  • داستان
  • از حجاب دوروبر شما چه خبر
  • بازی حجاب
  • برسد به دست خدا
  • نرم افزار
  • اخبار حجاب
  • احادیث و روایات
  • احکام
  • شهدا و حجاب
  • محافظین حریم زینبی

  • آمار

  • امروز: 320
  • دیروز: 18
  • 7 روز قبل: 390
  • 1 ماه قبل: 1291
  • کل بازدیدها: 110685

  • صوت

    کد آهنگ

     
       
      « آوازه »    

     

    « آوازه »

     

    خیلی تلاش کرده بودم، هر وقت پدر یا مادرم مرا می خواندند مشغول بودم و با لپ تاپم کلنجار می رفتم؛ از این وبلاگ به اون وبلاگ، از این سایت به اون سایت…

    تمام سعیم را معطوف این کردم که وبلاگم جامع و کامل باشد با این وصف هنوز ته دلم اطمینانی نداشتم که آنچه باید باشد شده یا نه.

    ماه محرم فرا رسیده بود؛ در دل کوچک من مثل تمام عالم شوری به پا شده بود، هر کجا را که نگاه می کردم حسین بود و حسین.

    دلم می خواست من هم برای او کاری انجام دهم، کمکش کنم، آبی بیاورم، زخمی را مرهم نهم و…

    اما من ناچیز کجا و یاری او کجا، ای دریغا ای دریغا ای دریغ…

    وقتی فراخوان محافظین حریم زینبی را دیدم، بارقه ای در وجودم درخشید، فکری به خاطرم زد؛ یعنی می شد؟! می توانستم من هم کمکی کنم؟!!

    خودکارم را برداشتم صفحه ای گشودم و چند سطری نوشتم از دل؛ دلی که می جوشید برای او، دلی که می تپید به نام او،

    نامش را دست مایه دل نوشته ام کردم که نامش بهانه خلقت است.

    امام حسین، امام حسین

    از حسینیه دلم نوری درخشید و دست و قلمم را می برد به سوی او

    شمشیر کربلایی نداشتم اما قلمی داشتم که به جای چکاچک تیغ، خش خشی بر صفحات می کرد و من که همه وجودم هوای درناهاست، این قلم برایم پر پروازی شد تا کوی دوست.

    او را بر سپید رخشی سواره دیدم، 

    اهل و عیالش، خواهرش، همه حلقه وار پیرامونش؛

    زمزمه هایش، حرف هایش و آخرین وداعش در گوش زمانه طنین انداز: «خواهرم حیا و عفت را، دین وآئین را، حجاب و عصمت را، حرم و حریم را به تو میسپارم» و دستی بر سینه خواهر و رفت،

    آه او می رود دامن کشان…

    قلمم یاریم کرد تا بنویسم حدیث درد را، حدیث غربت حسین را، حدیث عفت زینب را؛ حیا و عفتی که به من ارزانی شد، هدیه کربلا، سوغات دشت بلا، تا بمانیم باحسین تا بمانیم با زینب.

    دل نوشته را با عشق به او در وبلاگم نهادم

    «امام حسین، امام حسین، امام حسین نبود…»

    لینک دلنوشته را به فراخوان ارسال نمودم. مدتی گذشت، به همایشی دعوت شدم. همایش اختتامیه تجمع مجازی زینبیون. نمیدانستم چرا آنجا هستم.

    مجلس باشکوهی بود، فعالین عرصه وبلاگ نویسی از سراسر استان دعوت شده بودند، مسئولین استانی و کشوری هم حضور داشتند.

    شگفت زده شدم زمانی که مجری نام مرا جهت حضور و دریافت لوح تقدیر و جایزه خواند.

    با ناباوری رقم می خورد. کنجکاو از مسئولین سوال کردم که این تقدیر برای چیست؟!!

    وقتی سخن  از دلنوشته ام به میان آمد تازه فهمیدم:

    «این همه آوازه ها از شه بود»

    آری امام حسین بود که به من آبرو داده بود، چه زیبا تجلی نموده:

    ” اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره “

    *****

    نویسنده : زینب مظفری (مدیر وبلاگ)

    کلیدواژه ها: آوازه, اختتامیه تجمع مجازی زینبیون, امام حسین(ع), امام حسین، امام حسین، امام حسین نبود..., این همه آوازه ها از شه بود, تجمع مجازی زینبیون, حجاب, حضرت زینب(س), حیا, دلنوشته, دلنوشته امام حسین, عفت, ماه محرم, وبلاگ
    موضوعات: دلنوشته, مطالب تولیدی, محافظین حریم زینبی  لینک ثابت [جمعه 1395-11-29] [ 02:05:00 ب.ظ ]

    16 نظر »

       
      حیا در کجاست؟    


    حیا در کجاست؟


    بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

    گویند: حضرت آدم (ع) نشسته بود، شش نفر آمدند. سه نفر طرف راستش و سه نفر دیگر طرف چپ وی نشستند. از اینها سه نفر سفید و سه نفر سیاه بودند.

    آدم به یکی از سفیدها که سمت راست او نشسته بود، گفت: تو کیستی؟ گفت: عقلم. فرمود: جای تو کجاست؟ گفت: مغز.

    از دومی پرسید: تو کیستی؟ گفت: مهر هستم. آدم (ع) پرسید: جای تو کجاست؟ گفت: در دل.

    از سومی پرسید: تو کیستی؟ گفت: حیا هستم. آدم (ع) سؤال کرد: جای تو کجاست؟ گفت: در چشم.

    سپس آدم (ع) به جانب چپ نگاه کرد و از یکی از سیاهان سؤال کرد: تو کیستی؟ گفت: من تکبر هستم. پرسید: جای تو کجاست؟ گفت: در مغز. آدم (ع) پرسید: با عقل در یک جا هستید؟ گفت: من که آمدم، عقل می رود.

    از دومی سؤال کرد: تو کیستی؟ گفت: حسد هستم. آدم (ع) پرسید: جای تو کجاست؟ گفت: در دل. پرسید: با مهر در یک جا هستید؟ گفت: من که آمدم، مهر می رود.

    از سومی سؤال کرد: تو کیستی؟ گفت: طمع هستم. آدم (ع) پرسید: جای تو کجاست؟ گفت: در چشم. پرسید: با حیا در یک جا هستید؟ گفت: من که داخل شوم، حیا خارج می شود.(1)

    پی نوشت:

    (1).مواعظ العددیه،ص 310

    منبع : مشاهده شده در کتاب چرا حجاب؟ / ابراهیم خرمی مشگانی / ص 54

    کلیدواژه ها: حجاب, حضرت آدم, حیا, حیا در کجاست؟, داستان حجاب, عفاف, چادر
    موضوعات: داستان  لینک ثابت [پنجشنبه 1395-08-27] [ 10:05:00 ب.ظ ]

    2 نظر »

       
      کی رو گول میزنی؟!    

     

    کی رو گول میزنی؟!


    حیا را نفهمی چادر مشکی هم تو را محجبه نمیکند

    انگار یادمون رفته که چادر سر میکنیم تا زیباییهامون دل پسری رو نلرزونه;چادر سرش میکنه ولی کرم ضد افتابی که توش کرم پودر داره و یه خط چشم نازک و یه مرطوب کننده لب (به قول خودش بی رنگ) همیشه باید همراش باشه…کی رو گول میزنی؟ چادر سر میکنه ولی همیشه تو خیابون در حال خندیدن و شوخی کردنه…که بگه من چادریم ولی ببین چقدر باحالم! چادر سرش میکنه ولی بوی عطرش از زیر چادر به مشام میرسه وقتی میگی تو چرا؟ میگه بوی عرقمو بفهمه بهتره یا این بو؟تازشم زود بوش میپره
    چرا دیگه مچ دست میاد بیرون اهمیت نداره؟
    همه ی این کار های بالا رو واسه همین انجام میدیم…که به اون بی حجابه به قول خودمون، بگیم که فقط تو خوشگل نیستی! با چادر هم میتونم زیبا و فریبنده باشم…!!!!!
    ;ولی چه نیازیه؟بزار فکر کنه تو کچلی…بزار خوشحال باشه که از تو بهتره… همونی باش که باید باشی..;تو به خاطر نوع تفکر یا افرین گفتن یه عده چادر سر نمیکنی…برای اینکه زیبا باشی سر نمیکنی. چادر میپوشی که سیاهیش، تو رو در حاشیه نگاه ها قرار بده نه مرکزشون. میشه تمیز و مرتب بود ولی زیبایی ها رو پوشوند

    به نقل از خانم کمیلی مدیر خانه حجاب صدف

    کلیدواژه ها: حجاب, حیا, خود فریبی, چادر, کی رو گول میزنی
    موضوعات: دلنوشته  لینک ثابت [پنجشنبه 1395-08-13] [ 07:58:00 ب.ظ ]

    2 نظر »

       
      آیا عادلانه است...!    


    آیا عادلانه است…!

     

    حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه و شام که خطبه خواند فرمود: «ای فرزند آزاد شدگان! آیا عادلانه است که زنان و کنیز خود را پشت پرده جای دهی، ولی دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را اسیر نموده و آبروی آنها را بریزی؟ و صورت آنها را بگشایی و ایشان را در بین دشمنان گذاشته و از سرزمینی به سرزمین دیگر ببری تا باده نشینان، نزدیکان، بیگانگان، اراذل و اشراف، آنان را ببینند; در حالی که از مردان آنان کسی همراهشان نیست و سرپرست و حامی ندارند؟!»

    این فراز بیانگر آن است که خاندان رسالت در مورد، «قداست حریم حجاب» بسیار حساس بودند، به طوریکه هتک آن را در کنار گناه بزرگ ریختن خونشان، عنوان یک گناه بزرگ می شمردند، و با ذکر آن به سلطان ستمگر وقت، اعتراض می نمودند. [1] در مجلس عبیدالله ابن زیاد دیدند حضرت زینب (سلام الله علیها) آن الگوی تقوا و حیا پیوسته صورت مبارک خود را با آستینش می پوشاند مبادا نامحرم صورت زینب را ببیند! [2]

    پی نوشت :

    [1] حجاب بیانگر شخصیت زن صفحه 118

    [2] گوهر صدف : 55

    منبع : مشاهده شده در کتاب بوستان حجاب/ محمد رحمتی شهرضا / ص 29

    کلیدواژه ها: آیا عادلانه است, حجاب, حیا, شام, عبیدالله ابن زیاد, قداست حریم حجاب, کوفه
    موضوعات: محافظین حریم زینبی  لینک ثابت [چهارشنبه 1395-08-12] [ 12:10:00 ب.ظ ]

    4 نظر »

       
      "مرد هم باید عفیف باشد"    

     

    “مرد هم باید عفیف باشد”


    عفت مختص زنان نیست ؛
    مرد هم باید عفیف باشد!!!

    مردی گفت: وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده!!!

    وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند …

    وقتی ازدواج کردیم، خیلی ها را از او زیباتر یافتم.

    چند سالی را که با هم
    زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهترند…

    حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلخ تر و ناگوار تر چیست؟

    گفت: آری.

    حکیم گفت: اگر با تمام زنهای دنیا هم ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که همه موجودات از آنها زیبا ترند…

    لبخندی زد و گفت: چرا این حرف را زدی؟

    حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست…
    مشکل اینجا است که:

    وقتی انسان قلبی طمع کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد…
    ⇩⇩⇩⇩

    محال است چیزی جز خاک گور چشمانش را پر کند …

    آیا دوست داری دوباره همسرت زیبا ترین زن دنیا باشد

    مرد گفت: بله …

    حکیم گفت:
    چشمانت را حفاظت کن

    در قرآن هم اول به مردان امر شده، نگاهشون رو کنترل کنند و بعد از آن به زنان درباره حجاب امرشده

    منبع :http://harimeasemani.blogfa.com

    کلیدواژه ها: حفظ چشم, حیا, عفت, عفت مرد, مرد
    موضوعات: داستان  لینک ثابت [یکشنبه 1395-01-22] [ 03:02:00 ب.ظ ]

    2 نظر »
    1 2 »
     
    •  خانه  
    •  جزئیات صاحب وبلاگ  
    •  ورود  
    •  تماس