حریم آسمانی


حریم آسمانی

خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم سرد می گوید کنارت هستم ای تنها و دل آرام می گیرد... . . . . سلام دوستان ودختران عزیزآسمانی... به وبلاگ خودتون خوش اومدید.. امیدوارم اینجا لحظات خوشی داشته باشید . نظر بدید آسمانی ها منتظر حضور گرمتون هستم. مدیر وبلاگ : زینب بانو

موضوعات

  • همه
  • دختران شهر بهشت
  • مشق شب های دخترانه من
  • دلنوشته
  • مطالب تولیدی
  • پیامک
  • کلیپ
  • صوت و پاکدست
  • مقاله
  • پرسش و پاسخ
  • خاطره
  • کتاب
  • شعر و متن ادبی
  • جشن تولد ستاره ها
  • سبک زندگی
  • داستان
  • از حجاب دوروبر شما چه خبر
  • بازی حجاب
  • برسد به دست خدا
  • نرم افزار
  • اخبار حجاب
  • احادیث و روایات
  • احکام
  • شهدا و حجاب
  • محافظین حریم زینبی

  • آمار

  • امروز: 279
  • دیروز: 18
  • 7 روز قبل: 390
  • 1 ماه قبل: 1291
  • کل بازدیدها: 110685

  • صوت

    کد آهنگ

     
       
      فکر نمیکردم این قیافه ای باشی!!!    


    فکر نمیکردم این قیافه ای باشی!!!


    السلام علیک یا فاطمه الزهرا
    با سلام خدمت شما از این به بعد مطالبی میزارم تحت عنوان ( از حجاب دور و بر شما چه خبر ؟ ) که از خاطره ها و مطالب تولیدی خودم و بعضی از دوستان هستش …
    مطلب پیش رو اولین مطلب از سری مطالب ( از حجاب دور و بر شما چه خبر ؟ ) است.
    تازه فارغ التحصیل شده بودم و دنبال کار میگشتم … این روزنامه اون روزنامه تا یه کار خوب پیدا کردم ، شماره رو برداشتم زنگ زدم یه خانومی گوشی رو برداشت گفتم که واسه کار زنگ زدم خیلی تحویلم گرفت و یه سری اطلاعات عمومی ازم گرفت و معدلم و پرسید و چون معدلم خوب بود خیلی دیگه تحویلم گرفت … خلاصه گفت فردا فلان ساعت بیا دفتر که فرم پر کنی…
    فرداش رفتم به آدرسی که داده بود یه دفتر خوب تو یه جای خوبتر … به محض اینکه رفتم تو بدون اینکه خودمو معرفی کنم گفت بفرمایید چه امری داشتید گفتم واسه کار اومدم دیدم خیلی با بی تفاوتی داره جوابمو میده و از اون همه تحویل گرفتنایی که دیروز داشت خبری نبود …
    گفتم لابد نمیشناسه اینجوریه بهش گفتم من همون خانومیم که دیروز باهاتون تلفنی حرف زدم … خانوم …. فامیلیمو بهش گفتم تا اینو گفتم دیدم سرش و بلاخره بالا گرفت و تو صورتم نگاه کرد با یه حالتی برگشت بهم گفت فکر نمیکردم این قیافه ای باشی پیش خودم گفتم مگه قیافم چطوره ؟ یه نگاهی به خودم کردم یه نگاهی به اطراف تازه فهمیدم قضیه چیه دورم همه دخترای با آرایش فجیع و موهای بیرون ریخته ی رنگی
    منم که با یه چادر سیاه کاملا متمایز از بقیه
    برگشت بهم گفت من اگه جای شما بودم فرم رو پر نمیکردم … گفت حقوقش کمه … گفتم دیروز که چیز دیگه میگفتی
    گفت اون فقط در حد یه پیشنهاد بود … فهمیدم که داره بهانه میاره
    منم که کلا با این اوصاف قید این کارو زده بودم و چون اصولا آدمی هستم که در این شرایط میدون و خالی نمیکنم و کم نمیارم
    گفتم ببینم این بهانه جویی رو تا کی ادامه میدن
    خیلی خونسرد گفتم عیب نداره با حقوقش میسازم فکر نمیکرد قبول کنم یه خورده وایستاد یه چیزی میخواست بگه که جا بزنم
    گفت تو هم باید مث ما موهات و رنگ کنی یه خورده نگاش کردم گفتم باشه مشکلی نیست
    قیافش دیدنی بود با یه لحن تندتری گفت ببین باید مث ما آرایش کنی و تیپت اینچوری باشه
    منم دیگه نمیتونستم حرف نزنم برگشتم گفتم عزیز من از همون اول میگفتی از حجابت بدم میاد دیگه این بهنه ها واسه چی بودن
    درضمن اگه میگفتی ماهی یه ملیون هم حقوقشه بدون این چیزایی که هویت منه قبول نمیکردم
    من دینم و حجابم و با این چیزها عوض نمیکنم….
    والسلام

    کلیدواژه ها: آرایش, استخدام, بی حجابی, تیپ, حجاب, دین, دین اسلام, شرکت, فکر نمیکردم این قیافه ای باشی!!!, مو رنگ کرده, چادر, کار
    موضوعات: مطالب تولیدی, خاطره, از حجاب دوروبر شما چه خبر  لینک ثابت [چهارشنبه 1395-04-02] [ 04:56:00 ق.ظ ]

    5 نظر »
     
    •  خانه  
    •  جزئیات صاحب وبلاگ  
    •  ورود  
    •  تماس