« امید را در تو دیدم »
بسم الله الرحمن الرحیم
صبح دمیده است ، صبح چهل و دومین سال
چهل و دو سال آزادی ،استقلال و اسلام مداری و دین خواهی
چهل و دومین بهار آزادی در سرمای بهمن ماه
برگرفتیم غبار 2500 ساله را از چهره این مرز و بوم
دستی کشیدیم بر این آینه تا خویشتنمان را بنمایاند به ما
طی کردیم در این چهل و دو سال مسیر بودن تا شدن را
آموختیم الف بای درس جهاد را
از معلمی آسمانی که هویتمان بخشید
او که نفس قدسی اش از قم تا نجف
از نفل لوشاتو تا تهران و جماران، هستی مان بخشید
او که با همت الهی اش همّت ها ساخت و باکری ها و برونسی ها
چمران ها و بهشتی ها و مطهری ها ……
همتّی ساخت که تمام زندگی اش را به گفته مادرش خلاصه کرده بود در دو سه تا کاسه و سه تا بشقاب و یک سفره و یک قوطی شیر خشک بچه آنهم در عقب ماشینی ؛ و هر وقت مادرش می گفت:« پسرم بیا شهرضا برات خانه می خرم». می گفت :«اصلا حرف این چیزها را نزن، دنیا هیچ ارزشی ندارد . مادر جان من دنیا را گذاشتم برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای خانه دار ها…»
و آمدیم تا در سایه سار رهبری فرزانه نشستیم
او که فرزند روح الله بود و روحش از جنس روح بلند روح الله
کلامش به گرمای کلام او
نگاهی نافذ و بصیر
همراهش در کشتی انقلاب در دریای مواج و خروشان تنهائی
نشستیم تا برهاند ما را از فراز و فرود ها، از فتنه ها و نامردی ها ، کم کاری های بی همتان عافیت طلب
دل دادیم به رهنمود های حکیمانه اش ، که می دید آنچه ما ندیدیم
و می بیند آنچه ما نمی خواهیم ببینیم
او که از صفای بصیرت و صدق دلِ چون آیینه اش از بی اعتمادی به آن سوی آب ها گفت و نشنیدیم
از عهد شکنی شب نشینان ،بیممان داد و اعتنایش نکردیم
او که درس های امام بت شکن را برایمان به زیبائی و شیوایی دیکته کرد و چه زیبا گفت:
«درس امام ، روحیه ، ذهن و عمل انقلابی است»
و می مانیم با او
و می مانیم با ولایت
تا فردا که صبح امید می دمد از پگاه
صبحی که پایان می دهد نا امیدی را
صبحی که سیاهی شب تاریک را میزداید از دل ها
صبح ظهور
او خواهد آمد ،او که عالمی را در انتظار خود نهاده
اللهم عجل لولیک الفرج
*****
نویسنده و گوینده : زینب مظفری (مدیر وبلاگ)