لبريز گناه اما ديوانه او...! |
لبريز گناه اما ديوانه او
لبريز گناهم بي مغلطه، گفتنش زياد خوشايند نيست اما شايد بهانه اي شد براي بهتر شدن يه عده مثل من كه به غفلت پا ميان راههايي مي گذارند كه شايد زياد به صلاح نباشد با اين همه اقرار مي كنم به شهدا كه ميرسم انگار دلم كم مي آورد انگار به لكنت مي افتد وقتي عكسهاي كودكان 13 و 16 ساله را بر پيكره اين شهر مي بيند وقتي ميرسم به اين فهم و درك كه ر وزي در همين سرزمين كودكاني به اين سن و سال آرماني داشتند كه براي رسيدن به آن حاضر شدند حتي جانشان را در طبق اخلاص بگذارند و من اينجا با اين همه امكانات با اينهمه حس آرامش و امنيت تنها دغدغه ام مدل موهايم است و آرايش و تيپم…تنها عرق شرم مي شود حاصل اين انديشه.
تنها 30 سال اختلاف سال داريم اما آنها كجا و من كجا آنها خود ر ابه كشتن دادند تا جلوي تجاوز دشمن را بگيرند و من با اين سليقه تنها كارم شده كمك به تهاجم فرهنگي وقتي علايقم فلان خواننده و هنرپيشه ست كه قرارداد امضا كرده براي زمينه سازي توهين به اين همه ارزش و آرمان وقتي بي آنكه بدانم گردنبندي به گردنم مي آويزم كه به معناي عضويت در گروه شيطان پرستي ست مني كه از ازل به هواي بهشت او پاي در جهان نهادم مني كه تمام افتخارم ثانيه اي ست كه خدا با غرور به شيطان امر كرد تا بر پدرم سجده كند مني كه پر كينه ترين لحظه ام هواي انتقام از شيطان بود كه چرا پدرو مادرم را فريفت تا آواره زمين شويم و شرمنده خدا چه شد كه ترويج شيطان و هواخواهيش شد افتخارم چه شد كه فهم و شعورم از يك كودك 16 ساله 30 سال پيش كمتر شد و سر گرميم شد گناه
شهدا كجا بودند و ما كجا به خودم مي گويم كه به شخصيت كسي بر نخورد به خودم مي گويم كه از 24 ساعت 12 ساعت از بيداريم صرف آرايش و مدل مويم مي شود مني كه ماه رمضان تا ماه رمضان بعدي چشمانم رنگ قرآن نمي بيند مني كه برزبان يا حسين مي گويم وبا تمام عشق و علاقه ذاتيم به ساحت مقدسش گاهي يادم ميرود امر به معروف و نهي از منكر را اصلا خودم واجب الامرم وشرمنده حضرت
گناه يعني …براي معني كردن گناه همين كه دلي بشكند كافي ست دل شخص دل خودت يا …خدا
چه فرقي مي كند دنياي مجازي يا حقيقي مهم دلست كه بازيچه نشود كه مي شود در هرحرفي كه مي زنم در هر كلمه اي كه مينويسم شايد كسي خيلي ساده باور كند باورش شود با تمام وجودش بخواند و ملكه ذهن كند و….واي برمن مني كه قصه هاي عاشقانه ام با او و آنها و شما و تو شكل مي گيرد مني كه ثانيه هاي خوشبختي و سرگرمي ام را مديون كساني مي شوم كه روزي ممكنست دل شكسته از من رو بر گردانند گاهي يادم ميرود لطافت جنس مخالف را ، گاهي حرف كه مي زنم ،نگاه كه مي كنم …… انگار برايم عادي شده و پر تكرار انگار برايم بي معناست وقتي كسي ازعشق مي گويد يا عاشقانه دل مي بندد مي بينم كه چگونه در هواي ادامه اين حال وهوا به هر دري مي زند اما انگار….دلم بد جورخو كرده به بي خيالي، به گناه، به تكرار
با اين همه بدي فردا چگونه مي خواهم سر بلند كنم درپيشگاه حضرت ربوبيت چگونه پاداش يا حسين گفتنم را از او طلب كنم چگونه بگويم نمازسر وقتم قطع نشد چگونه بخاطر30 روز روزه داري طلب شفاعت كنم چگونه تقاضاي ثانيه اي ديدار حضرت مهدي (عج) را داشته باشم مني كه با اينهمه گناه هنوز واله و شيفته حضرتش هستم مني كه هر جمعه به عشق دعاي ندبه حضرت ،سحرگاه چشمهايم قيد خواب وراحتي را مي زند وحكم بيدارباش مي دهد مني كه به هر جا هم كه برسم شوق ديدار او از تنم نمي رود راهي هست كسي سراغ دارد چنين راهي؟راهي كه من از شرمندگي اين همه شهيد به در آيم راهي كه بتوانم فردا مقابل چشمان حسين (ع)زلاليت اشكم را تقديم حضور مباركش كنم راهي مي شناسيد كه لايق ديدار مهدي (عج)شوم ديوانه ام ديوانه مهدي بي حضورش بي رضايتش من چه كنم؟
(الاحقر:مظفری)
فرم در حال بارگذاری ...