حریم آسمانی


حریم آسمانی

خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم سرد می گوید کنارت هستم ای تنها و دل آرام می گیرد... . . . . سلام دوستان ودختران عزیزآسمانی... به وبلاگ خودتون خوش اومدید.. امیدوارم اینجا لحظات خوشی داشته باشید . نظر بدید آسمانی ها منتظر حضور گرمتون هستم. مدیر وبلاگ : زینب بانو

موضوعات

  • همه
  • دختران شهر بهشت
  • مشق شب های دخترانه من
  • دلنوشته
  • مطالب تولیدی
  • پیامک
  • کلیپ
  • صوت و پاکدست
  • مقاله
  • پرسش و پاسخ
  • خاطره
  • کتاب
  • شعر و متن ادبی
  • جشن تولد ستاره ها
  • سبک زندگی
  • داستان
  • از حجاب دوروبر شما چه خبر
  • بازی حجاب
  • برسد به دست خدا
  • نرم افزار
  • اخبار حجاب
  • احادیث و روایات
  • احکام
  • شهدا و حجاب
  • محافظین حریم زینبی

  • آمار

  • امروز: 157
  • دیروز: 43
  • 7 روز قبل: 376
  • 1 ماه قبل: 2623
  • کل بازدیدها: 114805

  • صوت

    کد آهنگ

     
       
      « او »    

    بسم الله الرحمن الرحیم  

    ناخوانده بر ما مهمان شد

    مگر نمیداند میهمان، آرام جان است

    ولیکن چون نفس

    خفه سازد گر درون آید و بیرون نرود

    خانه نشینمان کرده

    در جامعه فاصله ایجاد کرده

    مبادا قرنطینه شده باشیم و خود نمیدانیم؟!

    بلاخره ندانستم که این فاصله ها همان قرنطینه است یا همان فاصله های طبقاتی است

    چون هرکس از طبقه رئسا و وزراء که میزبانش شد؛ محظوظ شد و لذت برد و هر بیچاره ای که دستی داد و رویش را بوسید یا به دیار باقی شتافت یا به کوما رفت

    مدتی است در خانه ام

    دار و دیوار

    سقف

    به من نزدیک شده اند

    احساس غریبی است

    سینه ام تنگی می کند

    دم و باز دم هایم به هم تعارف می کنند

    نگاه خسته ام دیگر حوصله ورانداز ندارد

    تنهایی کلافه ام کرده

    گوشی برای شنیدن حرفهایم نیست

    دیگر حتی “خودم” به حرف های دلم گوش نمیدهد

    خسته ام خسته

    خانه ام ابریست

    باید از این زندان رها شد

    اما به چه امید

    به امید انسانیت فراموش شده

    یا وجدانهای خفته

    یا برجهای چند قلوی سر به فلک کشیده

    یا مجسمه هایی که هیچ رنگی از آزادی بر آن ها نیست

    که مشعل دار آتش و خون و طبال جنگند

    چه کسی رهاییم می بخشد

    کدام مرد مردانه

    کدام سازمان جهانی

    کدام فلسفه باف

    کدام نظریه پرداز اینجا و آنجا

    مارکس، انگلس، هوگن، دکارت ؟

    نه

    زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

    شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

    او می آید

    آن منجی عالم

    که جهان در انتظار اوست

    آن مرد خدایی

    می آید و با آمدنش غم ها ز دل زایل می کند

    گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

    چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

    گر بیایی دهمت جان

    ور نیایی کشدم غم

    ای پدر نیکوکار

    ای آب گوارا

    ما تشنه کامان را دریاب

    فقد طال الصدی

    اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه

    *****

    نویسنده و گوینده : زینب مظفری (مدیر وبلاگ)   

    ادامه »

    کلیدواژه ها: امام زمان, امید, انسانیت, انگلس, دکارت, رئسا, فاصله, فاصله های طبقاتی, فلسفه, قرنطینه, مارکس, منجی, مهمان, هوگن, وزرا, کرونا
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, کلیپ, محافظین حریم زینبی  لینک ثابت [چهارشنبه 1399-01-20] [ 02:47:00 ب.ظ ]

    2 نظر »

       
      " امید را در تو دیدم "    

     

    امید را در تو دیدم

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

     صبح دمیده است ، صبح چهلمین سال

    چهل سال آزادی ،استقلال و اسلام مداری و دین خواهی

    چهلمین بهار آزادی در سرمای بهمن ماه

    چهلمین سال استقلال و رهیدن از زیر یوغ استکبار و استثمار

    چهلمین بهار شکفتن گل ولایت مداری در بوستان معرفت

    چهلمین بهار رشد و بالندگی استعداد ها در گلزار انقلاب اسلامی

    برگرفتیم غبار 2500 ساله را از چهره این مرز و بوم

    دستی کشیدیم بر این آینه تا خویشتنمان را بنمایاند به ما

    طی کردیم در این چهل سال مسیر بودن تا شدن را

    آموختیم الف بای درس جهاد را

    از معلمی آسمانی که هویتمان بخشید

    او که نفس قدسی اش از قم تا نجف

    از نفل لوشاتو تا تهران و جماران، هستی مان بخشید

    او که با همت الهی اش همّت ها ساخت و باکری ها و برونسی ها

    چمران ها و بهشتی ها و مطهری ها و تهرانی مقدم ها و صیاد ها و همدانی ها و حججی ها

    همتّی ساخت که تمام زندگی اش را به گفته مادرش خلاصه کرده بود در دو سه تا کاسه و سه تا بشقاب و یک سفره و یک قوطی شیر خشک بچه آنهم در عقب ماشینی ؛ و هر وقت مادرش می گفت:« پسرم بیا شهرضا برات خانه می خرم». می گفت :«اصلا حرف این چیزها را نزن، دنیا هیچ ارزشی ندارد . مادر جان من دنیا را گذاشتم برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای خانه دار ها…»

    شهید دکتر چمران که در فرازی از آخرین نوشته اش چنین نگاشته:

     « در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید

    ای پا های من ، سریع و توانا باشید

    ای دست های من قوی و دقیق باشید

    ای چشم های من ، تیزبین و هوشیار باشید

    ای قلب من این لحظات آخرین را تحمل کن

    ای نَفس مرا ضعیف و ذلیل مگذار…»

    و آمدیم تا در سایه سار رهبری فرزانه نشستیم

    او که فرزند روح الله بود و روحش از جنس روح بلند روح الله

    کلامش به گرمای کلام او

    نگاهی نافذ و بصیر

    همراهش در کشتی انقلاب در دریای مواج و خروشان تنهائی

    نشستیم تا برهاند ما را از فراز و فرود ها، از فتنه ها و نامردی ها ، کم کاری های بی همتان عافیت طلب

    دل دادیم به رهنمود های حکیمانه اش ، که می دید آنچه ما ندیدیم

    و می بیند آنچه ما نمی خواهیم ببینیم

    او که از صفای بصیرت و صدق دلِ چون آیینه اش از بی اعتمادی به آن سوی آب ها گفت و نشنیدیم

    از عهد شکنی شب نشینان ،بیممان  داد و اعتنایش نکردیم

    او که درس های امام بت شکن را برایمان به زیبائی و شیوایی دیکته کرد و چه زیبا گفت:

    «درس امام ، روحیه ، ذهن و عمل انقلابی است»

     

    و می مانیم با او

    و می مانیم با ولایت

    تا فردا که صبح امید می دمد از پگاه

    صبحی که پایان می دهد نا امیدی را

    صبحی که سیاهی شب تاریک را میزداید از دل ها

    صبح ظهور

    او خواهد آمد ،او که عالمی را در انتظار خود نهاده

    اللهم عجل لولیک الفرج                            

    *****

    نویسنده : زینب مظفری (مدیر وبلاگ)                   

    کلیدواژه ها: امام خامنه ای, امام خمینی, امام زمان, راز ماندگاری انقلاب, رازماندگاری_انقلاب, زبان حال شهدا, شهدا, شهید حججی, شهید همت, شهید چمران, ظهور, فتنه, ولایت, چهل سالگي انقلاب اسلامي
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, شعر و متن ادبی, محافظین حریم زینبی  لینک ثابت [پنجشنبه 1397-12-09] [ 04:38:00 ب.ظ ]

    7 نظر »

       
      لبريز گناه اما ديوانه او...!    

     

    لبريز گناه اما ديوانه او

    لبريز گناهم بي مغلطه، گفتنش زياد خوشايند نيست اما شايد بهانه اي شد براي بهتر شدن يه عده مثل من كه به غفلت پا ميان راههايي مي گذارند كه شايد زياد به صلاح نباشد با اين همه اقرار مي كنم به شهدا كه ميرسم انگار دلم كم مي آورد انگار به لكنت مي افتد وقتي عكسهاي كودكان 13 و 16 ساله را بر پيكره اين شهر مي بيند وقتي ميرسم به اين فهم و درك كه ر وزي در همين سرزمين كودكاني به اين سن و سال آرماني داشتند كه براي رسيدن به آن حاضر شدند حتي جانشان را در طبق اخلاص بگذارند و من اينجا با اين همه امكانات با اينهمه حس آرامش و امنيت تنها دغدغه ام مدل موهايم است و آرايش و تيپم…تنها عرق شرم مي شود حاصل اين انديشه.

    تنها 30 سال اختلاف سال داريم اما آنها كجا و من كجا آنها خود ر ابه كشتن دادند تا جلوي تجاوز دشمن را بگيرند و من با اين سليقه تنها كارم شده كمك به تهاجم فرهنگي وقتي علايقم فلان خواننده و هنرپيشه ست كه قرارداد امضا كرده براي زمينه سازي توهين به اين همه ارزش و آرمان وقتي بي آنكه بدانم گردنبندي به گردنم مي آويزم كه به معناي عضويت در گروه شيطان پرستي ست مني كه از ازل به هواي بهشت او پاي در جهان نهادم مني كه تمام افتخارم ثانيه اي ست كه خدا با غرور به شيطان امر كرد تا بر پدرم سجده كند مني كه پر كينه ترين لحظه ام هواي انتقام از شيطان بود كه چرا پدرو مادرم را فريفت تا آواره زمين شويم و شرمنده خدا چه شد كه ترويج شيطان و هواخواهيش شد افتخارم چه شد كه فهم و شعورم از يك كودك 16 ساله 30 سال پيش كمتر شد و سر گرميم شد گناه

    شهدا كجا بودند و ما كجا به خودم مي گويم كه به شخصيت كسي بر نخورد به خودم مي گويم كه از 24 ساعت 12 ساعت از بيداريم صرف آرايش و مدل مويم مي شود مني كه ماه رمضان تا ماه رمضان بعدي چشمانم رنگ قرآن نمي بيند مني كه برزبان يا حسين مي گويم وبا تمام عشق و علاقه ذاتيم به ساحت مقدسش گاهي يادم ميرود امر به معروف و نهي از منكر را اصلا خودم واجب الامرم وشرمنده حضرت

    گناه يعني …براي معني كردن گناه همين كه دلي بشكند كافي ست دل شخص دل خودت يا …خدا

    چه فرقي مي كند دنياي مجازي يا حقيقي مهم دلست كه بازيچه نشود كه مي شود در هرحرفي كه مي زنم در هر كلمه اي كه مينويسم شايد كسي خيلي ساده باور كند باورش شود با تمام وجودش بخواند و ملكه ذهن كند و….واي برمن مني كه قصه هاي عاشقانه ام با او و آنها و شما و تو شكل مي گيرد مني كه ثانيه هاي خوشبختي و سرگرمي ام را مديون كساني مي شوم كه روزي ممكنست دل شكسته از من رو بر گردانند گاهي يادم ميرود لطافت جنس مخالف را ، گاهي حرف كه مي زنم ،نگاه كه مي كنم …… انگار برايم عادي شده و پر تكرار انگار برايم بي معناست وقتي كسي ازعشق مي گويد يا عاشقانه دل مي بندد مي بينم كه چگونه در هواي ادامه اين حال وهوا به هر دري مي زند اما انگار….دلم بد جورخو كرده به بي خيالي، به گناه، به تكرار

    با اين همه بدي فردا چگونه مي خواهم سر بلند كنم درپيشگاه حضرت ربوبيت چگونه پاداش يا حسين گفتنم را از او طلب كنم چگونه بگويم نمازسر وقتم قطع نشد چگونه بخاطر30 روز روزه داري طلب شفاعت كنم چگونه تقاضاي ثانيه اي ديدار حضرت مهدي (عج) را داشته باشم مني كه با اينهمه گناه هنوز واله و شيفته حضرتش هستم مني كه هر جمعه به عشق دعاي ندبه حضرت ،سحرگاه چشمهايم قيد خواب وراحتي را مي زند وحكم بيدارباش مي دهد مني كه به هر جا هم كه برسم شوق ديدار او از تنم نمي رود راهي هست كسي سراغ دارد چنين راهي؟راهي كه من از شرمندگي اين همه شهيد به در آيم راهي كه بتوانم فردا مقابل چشمان حسين (ع)زلاليت اشكم را تقديم حضور مباركش كنم راهي مي شناسيد كه لايق ديدار مهدي (عج)شوم ديوانه ام ديوانه مهدي بي حضورش بي رضايتش من چه كنم؟

    (الاحقر:مظفری)

    کلیدواژه ها: امام زمان, خدا, شهدا, گناه
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی  لینک ثابت [چهارشنبه 1394-08-27] [ 08:31:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      وظیفه ی ما در برابر شهدا...!    

     

    وظیفه ما در برابر شهدا

    سلام

    امروز می خوام در باره ی یه وظیفه بزرگ صحبت کنم که شهدا بر دوش ما گذاشتند

    بله یه وظیفه بزگ

    کسانی که رفتند تا ما در ارامش و راحتی زندگی کنیم

    این افراد برای چه رفتند ؟

    ایا ما مدیون شهداییم؟

    کسانی که برای دین و وطن و دفاع از ناموسشون و خیلی چیزای دیگه شهیدشدند

    چه علی خلیلی ها برای دفاع از ناموسشون رفتند

    به نظر من انقلاب اسلامی را شهدا به ما سپردند حالا ما چگونه میتوانیم این انقلاب را به درستی به نسل های اینده بسپاریم انقلابی که این همه خون پاک به پایش ریخته شده

    بله ما دختران ایران زمینیم سرزمین لاله های گلگون کفن

    حجاب ما

    ایا ما با بی حجابیمان می توانیم وظیفه ای که شهدا بر دوش ما گذاشتند را به درستی انجام دهیم؟

    وقتی با بی حجابیمان تیری بر قلب امام زمان (عج) و سیلی بر صورت حضرت زهرا (س) میزنیم وقتی با بی حجابیمان فساد را در جامعه زیاد میکنیم وقتی با بی حجابیمان امنیت را از جامعه میگیریم وقتی ما با بی حجابیمان چندین نفر را به روش های مختلف به گناه می اندازیم

    حالا ایا ما با کمی تعمل نمی فهمیم که با بی حجابیمان هر چه شهدا ساختند را به راحتی خراب می کنیم؟؟!!!

    (الاحقر:مظفری)

    کلیدواژه ها: امام زمان, حجاب, حضرت زهرا, خون شهدا, شهدا, وظیفه, وظیفه ما در برابر شهدا
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, مطالب تولیدی, شهدا و حجاب  لینک ثابت  [ 07:57:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
     
    •  خانه  
    •  جزئیات صاحب وبلاگ  
    •  ورود  
    •  تماس