«سایه سار نور» |
بسم الله الرحمن الرحیم
?️ سایه سار نور
مثل هر شب همان هنگام کوبه در صدا میکند
چشمان اشک آلوده ی برادرم می درخشد
صدازد : آمد
سراسیمه از جا بر می خیزم، به سوی در می شتابم، برادرم پشت سر من
در را که باز کردم، صدای گرم و دست مهربانی که هر شب گوش دل می نوازد و موهای پریشانمان را به گرمی نوازش می دهد ،
از خورجین ساده اش نان و خرمایی …
نگاه مهربانش، گرمی دستانش، یادآور نگاه پر مهر پدرم بود
در کنار برادرم زانو زد و آغوش گشود
تا سر بر شانه پر مهرش نهاد، دستان پرصلابتش را به دور او حلقه زد،
دستی توانمند که یک ضربه او از تمام عبادت های جهانیان ارزشمندتر است،
دستی که قلعه یهودیان خیبرنشین را بی در و پیکر نمود
خدایا، این همان دست است ،که پینه ی کندن چاه های مدینه بر آن نقش بسته، اما چه بنده نواز است
چه گرما بخش است و روح افزا
این همان دست است که بر سر یتیمان عرب پدرانه کشیده می شود
آهنگ رفتن داشت
قدم های سنگینش، نشان از مرد میدان ها بود؛
قدم های استوار و پر صلابتش از رشادت ها و شهامت ها از بدر و احد و حنین حکایت داشت.
با رفتنش، بار غم باز بر دل می نشیند
دنیا به روی دوشمان سنگینی می کند اما امید دیدنش به فردایمان رنگ می بخشد.
چه شبی است امشب؟
آسمان چه به زمین نزدیک است!
آسمان به نور ستارگان روشن
گویا شب قدر است؛ اما چرا بوم شوم نغمه ایی ناجور می خواند ؟
چه دهشت زاست امشب
آقای مهربان، امشب زودتر از هر شب ترکمان کرد
گویا عجله داشت
امشب نگاهشان، نگاه امید بخش هر شب نبود
نگاه مسافری بی بازگشت.
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
با رفتنش غبار دلم، پیش چشمم را تیره کرد
آه سردی کشیدم و ندیدنش را حس کردم
غَمگِنانه در را بستم، ندانستم لحظات چگونه گذشت.
هنوز صبح ندمیده؛ اصلا آیا صبح خواهد دمید؟
ولوله ای از زمین و زمان به گوش می رسد
ناخودآگاه بیرون دویدم
چه خبر است؟ غوغایی بر پاست!
بین زمین و آسمان ندایی به گوش می رسد
هاتفی صدا می زند :
تَهَدَمَت والله ارکانُ الهدی
قد قُتِلَ علی المرتضی
آه واویلا
مردم شتابان به سوی مسجد می دویدند
به سر زنان، مویه کنان که امیرالمومنین به شهادت رسید
اما مولایمان در محراب زمزمه ی “فُزتُ وَ ربِ الکعبه” به زبان می راند.
آری
او رستگار شد و جهانی یتیم…
******
نویسنده و گوینده : زینب مظفری (مدیر وبلاگ)
فرم در حال بارگذاری ...