حریم آسمانی


حریم آسمانی

خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم سرد می گوید کنارت هستم ای تنها و دل آرام می گیرد... . . . . سلام دوستان ودختران عزیزآسمانی... به وبلاگ خودتون خوش اومدید.. امیدوارم اینجا لحظات خوشی داشته باشید . نظر بدید آسمانی ها منتظر حضور گرمتون هستم. مدیر وبلاگ : زینب بانو

موضوعات

  • همه
  • دختران شهر بهشت
  • مشق شب های دخترانه من
  • دلنوشته
  • مطالب تولیدی
  • پیامک
  • کلیپ
  • صوت و پاکدست
  • مقاله
  • پرسش و پاسخ
  • خاطره
  • کتاب
  • شعر و متن ادبی
  • جشن تولد ستاره ها
  • سبک زندگی
  • داستان
  • از حجاب دوروبر شما چه خبر
  • بازی حجاب
  • برسد به دست خدا
  • نرم افزار
  • اخبار حجاب
  • احادیث و روایات
  • احکام
  • شهدا و حجاب
  • محافظین حریم زینبی

  • آمار

  • امروز: 326
  • دیروز: 18
  • 7 روز قبل: 390
  • 1 ماه قبل: 1291
  • کل بازدیدها: 110685

  • صوت

    کد آهنگ

     
       
      " امید را در تو دیدم "    

     

    امید را در تو دیدم

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

     صبح دمیده است ، صبح چهلمین سال

    چهل سال آزادی ،استقلال و اسلام مداری و دین خواهی

    چهلمین بهار آزادی در سرمای بهمن ماه

    چهلمین سال استقلال و رهیدن از زیر یوغ استکبار و استثمار

    چهلمین بهار شکفتن گل ولایت مداری در بوستان معرفت

    چهلمین بهار رشد و بالندگی استعداد ها در گلزار انقلاب اسلامی

    برگرفتیم غبار 2500 ساله را از چهره این مرز و بوم

    دستی کشیدیم بر این آینه تا خویشتنمان را بنمایاند به ما

    طی کردیم در این چهل سال مسیر بودن تا شدن را

    آموختیم الف بای درس جهاد را

    از معلمی آسمانی که هویتمان بخشید

    او که نفس قدسی اش از قم تا نجف

    از نفل لوشاتو تا تهران و جماران، هستی مان بخشید

    او که با همت الهی اش همّت ها ساخت و باکری ها و برونسی ها

    چمران ها و بهشتی ها و مطهری ها و تهرانی مقدم ها و صیاد ها و همدانی ها و حججی ها

    همتّی ساخت که تمام زندگی اش را به گفته مادرش خلاصه کرده بود در دو سه تا کاسه و سه تا بشقاب و یک سفره و یک قوطی شیر خشک بچه آنهم در عقب ماشینی ؛ و هر وقت مادرش می گفت:« پسرم بیا شهرضا برات خانه می خرم». می گفت :«اصلا حرف این چیزها را نزن، دنیا هیچ ارزشی ندارد . مادر جان من دنیا را گذاشتم برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای خانه دار ها…»

    شهید دکتر چمران که در فرازی از آخرین نوشته اش چنین نگاشته:

     « در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید

    ای پا های من ، سریع و توانا باشید

    ای دست های من قوی و دقیق باشید

    ای چشم های من ، تیزبین و هوشیار باشید

    ای قلب من این لحظات آخرین را تحمل کن

    ای نَفس مرا ضعیف و ذلیل مگذار…»

    و آمدیم تا در سایه سار رهبری فرزانه نشستیم

    او که فرزند روح الله بود و روحش از جنس روح بلند روح الله

    کلامش به گرمای کلام او

    نگاهی نافذ و بصیر

    همراهش در کشتی انقلاب در دریای مواج و خروشان تنهائی

    نشستیم تا برهاند ما را از فراز و فرود ها، از فتنه ها و نامردی ها ، کم کاری های بی همتان عافیت طلب

    دل دادیم به رهنمود های حکیمانه اش ، که می دید آنچه ما ندیدیم

    و می بیند آنچه ما نمی خواهیم ببینیم

    او که از صفای بصیرت و صدق دلِ چون آیینه اش از بی اعتمادی به آن سوی آب ها گفت و نشنیدیم

    از عهد شکنی شب نشینان ،بیممان  داد و اعتنایش نکردیم

    او که درس های امام بت شکن را برایمان به زیبائی و شیوایی دیکته کرد و چه زیبا گفت:

    «درس امام ، روحیه ، ذهن و عمل انقلابی است»

     

    و می مانیم با او

    و می مانیم با ولایت

    تا فردا که صبح امید می دمد از پگاه

    صبحی که پایان می دهد نا امیدی را

    صبحی که سیاهی شب تاریک را میزداید از دل ها

    صبح ظهور

    او خواهد آمد ،او که عالمی را در انتظار خود نهاده

    اللهم عجل لولیک الفرج                            

    *****

    نویسنده : زینب مظفری (مدیر وبلاگ)                   

    کلیدواژه ها: امام خامنه ای, امام خمینی, امام زمان, راز ماندگاری انقلاب, رازماندگاری_انقلاب, زبان حال شهدا, شهدا, شهید حججی, شهید همت, شهید چمران, ظهور, فتنه, ولایت, چهل سالگي انقلاب اسلامي
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, شعر و متن ادبی, محافظین حریم زینبی  لینک ثابت [پنجشنبه 1397-12-09] [ 04:38:00 ب.ظ ]

    7 نظر »

       
      خوب شد شهدا وایبر و تلگرام و واتس اپ ندارند...!!!    

     

     

    خوب شد شهدا وایبر وتلگرام و واتس اپ ندارند !

    و الا حتمایک نفر از این ضد_انقلاب های مخالف اسلام در این گروه های اجتماعی ادشان میکرد
    بعد هم با منشنی مثلا مینوشت:

    @ hemmat @ jahanara

    بیایید ببینید آخر هم حرف ماشد!
    جان و جوانی تان را برای چه از دست دادید؟
    پرتکرارترین وصیتتان که
    «خواهرم حجابت، برادرم نگاهت»بود
    را در این پروفایل ها ببینید!
    وچه حالی پیدا میکردند همت و جهان_آرا وقتی آبشار موهای رنگارنگ ناموس وطن را بدون حجاب در آغوش مردانشان میدیدند؟…

    1،2،3!لبخند بزنید !چیک!

    لبخند بزنید
    لبخند بزنید به اعتقاداتمان که زیر چکمه های GM TV وmanotoوFARSI 1 له شد
    لبخند بزنید به غیرتی که از مردانمان گرفتند
    تابا هیکل و مدل آرایش ناموسشان به همدیگر پز بدهند
    لبخند بزنید به بازی ای که خوردیم وکلاه گشادی که فهمیدند چگونه سرمان کنند!
    جالب تر؛آن موقعی میشد که یکنفر همان موقع یکی از این پست های بانمک میگذاشت
    انگار خون شهدا فقط به چهار لخته موی لُخت ما حساسیت داشت!

    فکر کنم دیگر طاقت نمی آوردند

    Hemmat is typing:

    خواهرم!
    دزد که برخانه مان زد
    یک وقت نان و آبمان را میبرد
    سخت است
    ولی دوباره کار میکنیم ودر می اوریم
    اما سخت تر موقعی است
    که چیزی پیدا کند و آبرویمان راببرد…
    انوقت حاضریم زندگیمان را هم بدهیم تا انرا از چنگش دربیاوریم!
    نان که سهل است
    غیرت!ان چیزی است که برایش خونمان را هم میدهیم
    jahan ara is typing:

    بچه ها!
    شهر اگر سقوط کرد فدای سرتان
    دوباره میجنگیم وپسش میگیریم
    مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند!

    Hemmat left group
    Jahanara left group

    منبع :http://harimeasemani.blogfa.com

    کلیدواژه ها: تلگرام, حجاب, خون شهدا, شهدا, فضای مجازی, واتس اپ, وایبر, چادر
    موضوعات: شهدا و حجاب  لینک ثابت [شنبه 1395-01-21] [ 04:44:00 ب.ظ ]

    4 نظر »

       
      لبريز گناه اما ديوانه او...!    

     

    لبريز گناه اما ديوانه او

    لبريز گناهم بي مغلطه، گفتنش زياد خوشايند نيست اما شايد بهانه اي شد براي بهتر شدن يه عده مثل من كه به غفلت پا ميان راههايي مي گذارند كه شايد زياد به صلاح نباشد با اين همه اقرار مي كنم به شهدا كه ميرسم انگار دلم كم مي آورد انگار به لكنت مي افتد وقتي عكسهاي كودكان 13 و 16 ساله را بر پيكره اين شهر مي بيند وقتي ميرسم به اين فهم و درك كه ر وزي در همين سرزمين كودكاني به اين سن و سال آرماني داشتند كه براي رسيدن به آن حاضر شدند حتي جانشان را در طبق اخلاص بگذارند و من اينجا با اين همه امكانات با اينهمه حس آرامش و امنيت تنها دغدغه ام مدل موهايم است و آرايش و تيپم…تنها عرق شرم مي شود حاصل اين انديشه.

    تنها 30 سال اختلاف سال داريم اما آنها كجا و من كجا آنها خود ر ابه كشتن دادند تا جلوي تجاوز دشمن را بگيرند و من با اين سليقه تنها كارم شده كمك به تهاجم فرهنگي وقتي علايقم فلان خواننده و هنرپيشه ست كه قرارداد امضا كرده براي زمينه سازي توهين به اين همه ارزش و آرمان وقتي بي آنكه بدانم گردنبندي به گردنم مي آويزم كه به معناي عضويت در گروه شيطان پرستي ست مني كه از ازل به هواي بهشت او پاي در جهان نهادم مني كه تمام افتخارم ثانيه اي ست كه خدا با غرور به شيطان امر كرد تا بر پدرم سجده كند مني كه پر كينه ترين لحظه ام هواي انتقام از شيطان بود كه چرا پدرو مادرم را فريفت تا آواره زمين شويم و شرمنده خدا چه شد كه ترويج شيطان و هواخواهيش شد افتخارم چه شد كه فهم و شعورم از يك كودك 16 ساله 30 سال پيش كمتر شد و سر گرميم شد گناه

    شهدا كجا بودند و ما كجا به خودم مي گويم كه به شخصيت كسي بر نخورد به خودم مي گويم كه از 24 ساعت 12 ساعت از بيداريم صرف آرايش و مدل مويم مي شود مني كه ماه رمضان تا ماه رمضان بعدي چشمانم رنگ قرآن نمي بيند مني كه برزبان يا حسين مي گويم وبا تمام عشق و علاقه ذاتيم به ساحت مقدسش گاهي يادم ميرود امر به معروف و نهي از منكر را اصلا خودم واجب الامرم وشرمنده حضرت

    گناه يعني …براي معني كردن گناه همين كه دلي بشكند كافي ست دل شخص دل خودت يا …خدا

    چه فرقي مي كند دنياي مجازي يا حقيقي مهم دلست كه بازيچه نشود كه مي شود در هرحرفي كه مي زنم در هر كلمه اي كه مينويسم شايد كسي خيلي ساده باور كند باورش شود با تمام وجودش بخواند و ملكه ذهن كند و….واي برمن مني كه قصه هاي عاشقانه ام با او و آنها و شما و تو شكل مي گيرد مني كه ثانيه هاي خوشبختي و سرگرمي ام را مديون كساني مي شوم كه روزي ممكنست دل شكسته از من رو بر گردانند گاهي يادم ميرود لطافت جنس مخالف را ، گاهي حرف كه مي زنم ،نگاه كه مي كنم …… انگار برايم عادي شده و پر تكرار انگار برايم بي معناست وقتي كسي ازعشق مي گويد يا عاشقانه دل مي بندد مي بينم كه چگونه در هواي ادامه اين حال وهوا به هر دري مي زند اما انگار….دلم بد جورخو كرده به بي خيالي، به گناه، به تكرار

    با اين همه بدي فردا چگونه مي خواهم سر بلند كنم درپيشگاه حضرت ربوبيت چگونه پاداش يا حسين گفتنم را از او طلب كنم چگونه بگويم نمازسر وقتم قطع نشد چگونه بخاطر30 روز روزه داري طلب شفاعت كنم چگونه تقاضاي ثانيه اي ديدار حضرت مهدي (عج) را داشته باشم مني كه با اينهمه گناه هنوز واله و شيفته حضرتش هستم مني كه هر جمعه به عشق دعاي ندبه حضرت ،سحرگاه چشمهايم قيد خواب وراحتي را مي زند وحكم بيدارباش مي دهد مني كه به هر جا هم كه برسم شوق ديدار او از تنم نمي رود راهي هست كسي سراغ دارد چنين راهي؟راهي كه من از شرمندگي اين همه شهيد به در آيم راهي كه بتوانم فردا مقابل چشمان حسين (ع)زلاليت اشكم را تقديم حضور مباركش كنم راهي مي شناسيد كه لايق ديدار مهدي (عج)شوم ديوانه ام ديوانه مهدي بي حضورش بي رضايتش من چه كنم؟

    (الاحقر:مظفری)

    کلیدواژه ها: امام زمان, خدا, شهدا, گناه
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی  لینک ثابت [چهارشنبه 1394-08-27] [ 08:31:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      چرا باید به شهدا اقتدا کنیم؟؟    

     

    چرا باید به شهدا اقتدا کنیم

    دلتنگی هایمان را چگونه بیان کنیم ، چرا … چرا آرامش نداریم …
    دلهایمان بی تاب است و پر از اضطراب …
    چشمانی که دیدن گناهان برایشان عادی شده و
    گوشهایی که از استماع گناه غرق در لذت می شوند …

    خداوندا میخواهم بگویم ما نفهمیدم که به اینجا رسیدیم …
    خداوندا عنایتی کن تا چشمها و گوشهایمان را پاک کنیم …
    قلبمان را با نور الوهیت جلا دهیم و زنگار بزداییم
    باید به شهدا اقتدا کنیم …

    اوج درد را زمانی میتوان فهمید
    که در رفتار و اعمال آنان دقیق شد و تفاوت امروز مان را
    منش آنها بسنجیم … وقتی شهید نظامی برای هنگام تلفن زدن در ایلام چشمش به بانویی می افتد
    و سه روز گریه می کند به درگاه خداوند که خدایا من نفهمیدم ناموس مردم را دیدم

    شهدایی که چنان مونس با کلام الله بودند که برای هر امری از آیات الهی مدد می جستند
    اما امروز قرآنها در طاقچه های خانه ها قرار گرفته و گاهی غبار رویی می شود

    خداوندا شهدایی که حتی در سخت ترین و سردترین شبها هم نماز شبشان ترک نمیشد
    را چگونه قیاس کنم با وجود سراسر تقصر و غفلتمان …

    مردان مردی که عبور گلوله های قرمز شبهای عملیات هراسی در دلشان ایجاد نمی کرد را چگونه قیاس کنم

    با خودمان که از گلوله های قرمز امروز هراس داریم

    گلوله های امروز همان فرهنگ تجمل گرایی و دوری از دین و ساده زیستی است … جنگ نرمی که جهادگر واقعی می طلبد

    چقدر آماده ایم .. چقدر خودسازی کرده ایم … چقدر پایبند آرمانهایمان تحت هر شرایطی و هر فشار محیطی هستیم …

    .. حواسمان هست ؟؟؟؟؟؟؟؟….

    کلیدواژه ها: بی دینی, حجاب, خود سازی, خون بهای شهدا, شهدا, شهید, چادر
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, شهدا و حجاب  لینک ثابت  [ 08:19:00 ب.ظ ]

    1 نظر »

       
      بسم رب الشهدا و الصدیقین...    

     

     

    بسم رب الشهدا و الصدیقین…

    من واقعا نمی دونم چه جوری می خایم قیامت تو چشمای امام نگاه کنیم ؟! بگیم ما با معرفتا چی کار کردیم با میراثش؟! تا حالا مادر شهید رودیدی؟؟ تا حالا حس یه مادرکه بچه اش رو تکه تکه بر گردونن لمس کرده ای ؟؟ دیدی یه مادر شهید با عکس پسرش حرف بزنه؟!!
    دیدی یه مادر شهید استخونهای جوان قد بلندش رو بغل کنه و باحسرت بگه پسرم روزی که برای اولین بار بغلت کردم از الان سنگین تر بودی؟!! دیدی یه مادر شهید هر وقت جوانی رو همراه با مادرش می بینه نگاهش رو تا اونجایی که چشم کار می کنه دنبالشون بدرقه می کنه و اشک از چشماش می ریزه؟!! دیگه کسی نیست دست پدر پیر شهدا رو بگیره و بیاره اون ور خیابون!!! راستی ما کاری برای این مادر ها و پدر ها و شهداشون نکردیم اما هرچی از دستمون میومد کردیم تا فراموش بشن اکثر شهدای ما جوان بودند جوان های ما چه طوری حق این شهدا رو ادا کردند؟!! حق مادر شهدا را چه طوری ادا کردیم ؟!! تاحالا با دیدن بچه یه شهید حس کردی اگر بابا نداشتید چه می شد؟!! تاحالا بچه یه جانباز قطع نخایی رو دیدی که نمی دونه بقل بابا چه مزه ایه و آرزو داره برا یه بارم شده بابا شو تموم قد ببینه نه روی صندلی؟!! تاحالا بچه یه جانباز شیمیایی رودیدی که صدای باباش رو همیشه با سرفه شنیده و آرزو داره برای چند ساعت هم که شده باباش سرفه نکنه و بتونه براش از بچه گی هاش بگه!!! هروقت رفتی بغل بابات و با مهربونی صورتد روبوسیده فکر کردی اگه الان بابات دست نداشت چه طوری می تونست اینقدر قشنگ و مهربون نوازشت کنه؟!! ما بنا نبود اینجوری بشیم !!! مابنا نبود به شهدا جاخالی بدیم!!! مابنا نبود جانبازانمون روخونه نشین کنیم!!! خونشون رو مفت بفروشیم !!! نفت هم گران شده!!! خانه هم گران شده!!! نان و… همه و همه گران شدند!!! فقط خون ارزان شده!!!خون شهدا ارزان شده!!! شهدا فراموش شدند!!!طفلکی بچه های شهدا!!! وقتی مارو می بینند چقدر جای خالی باباشون رو بیشتر حس می کنند!!! عجب روزگاری شده!!! جوان های زمان طاغوت شدند شهید همت /باکری / خرازی و… اماجوان های زمان انقلاب شدند اکس خور !!! اکس فروش!!! کراکی!!! فشن و… عجب جوان های با غیرتی ابرو گرفته !!! 2014 پاچه های شلوارها بالا تا… دیگه چی می خواستند شهدامون!!! دیگه اسم خیابان هامون هم داره خود به خود عوض میشه!!! خیابان مواد فروش ها!!! قرص فروشها!!! خیابان…!!! انگاری اونا از یه سیاره دیگه ای بودند!!! از یه عصر دیگه اونا فهمیدن این دنیای پوچ جای موندن نیست اونها مال اینجا نبودند!!!اینجا مال ماها هستش که موندیم محکم بچسبیم به زمین که آسمون مال ماها نیست!!! می گفتند نذارید امام تنها بمونه… ما جوانهای امروزی ما جوانهای انقلاب کاریکاتور امام رو کشیدیم!!! گفتند خواهرا… بعد از ماهم حجاب شما بهای خون ما هستش!!! ما هم عمل کردیم و اصلا بی حجاب نشدیم!!! همه حرفایی که میگن دروغه!!! اصلابی حجاب نیست توی شهرهای ما اینهایی که دارن راه می رن و اون شکلین عروسک هستند !!! سارا و دارا هستند!!! یا باربی های تازه مسلمون شده هستند!!!خوب عروسکم خوشگلش خوبه هرچه خوشگل تر مشتریش بیشتر اینطورنیست!!! کجا رهسپاریم با سری بلند و سینه ای ستبر روی خون شهدا داریم پا می زاریم خدا به دادمون برسه..!

    (الاحقر:مظفری)

     

    کلیدواژه ها: حجاب, خون شهدا, شهدا, مادر شهید, چادر
    موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, شهدا و حجاب  لینک ثابت  [ 08:17:00 ب.ظ ]

    2 نظر »
    1 2 3 »
     
    •  خانه  
    •  جزئیات صاحب وبلاگ  
    •  ورود  
    •  تماس