|
|
به اسم نمایش!!!
هانیه آوینی در صفحه مجازیش نوشت :
وقتی به اسم نمایش ، در یک حوض آب ، کنار یک مشت مرد نامحرم قرار میگرفتی و خیسی چادرت را برای هزار جفت چشم به نمایش میگذاشتی یادت نبود که : چادر آداب دارد
وقتی به اسم مانور ، جلوی چشم نامحرمان حرکات آکروباتیک و چرخشی و رزمی انجام میدادی یادت نبود که : چادر آداب دارد
وقتی به اسم جشن فارغ التحصیلی مدرسه ، چادرت را به هوا پرتاب میکردی و خوشحال بودی یادت نبود که : چادر آداب دارد
وقتی به اسم نشان دادن عاشقانه های مذهبی ، و مذهبی ها عاشق ترند تصاویر خود و همسرت را با هزاران دیده ی نامحرم به اشتراک گذاشتی یادت نبود که : چادر آداب دارد
وقتی کامنت های پر مهر و محبتت زیر پست نامحرمان جلوه گری میکرد ، فلان خواننده ی نامحرم را داداشی و فلان مرد غریبه را برادر خطاب میکردی یادت نبود که : چادر آداب دارد
وقتی چهره را به هزار قلم آرایش رنگارنگ آراستی ، روسری هایی با رنگ های جیغ و زننده سر کردی و چادرت را باز گذاشتی یادت نبود که : چادر آداب دارد
خانم محترم ، دختر عزیز باور کن ، قسم به همان بانوی بی بدیل و بلانظیری که دو قطعه چوب بین شانه هایش میگذاشت تا نامحرم متوجه بدن او زیر جلبابش نشود ! به همان بانو قسم باور کن که چادر آداب دارد
پرده ای ضمخت و نه چندان لطیف قطور و بزرگ ، وقتی روی خانه ی کعبه می افتد ، تازه اعتبار میگیرد و میشود پرده ی خانه ی کعبه چادر هم فقط چند متر پارچه ی سیاه است ، که تنها وقتی بر سر زهرا (س) و زهرا منشان قرار بگیرد اعتبار می یابد!
منبع : Instagram
کلیدواژه ها: به اسم نمایش, حجاب, دریادلان, دلنوشته, دلنوشته حجاب, عاشقانه های مذهبی, مذهبی ها عاشق ترند, مردان نامحرم, من حجاب را دوست دارم, نامحرم, نمایش خیابانی دریادلان, نمایش دریادلان, چادر, چادر اداب دارد موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, اخبار حجاب
لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-04-10] [ 02:13:00 ق.ظ ]
فکر نمیکردم این قیافه ای باشی!!!
السلام علیک یا فاطمه الزهرا با سلام خدمت شما از این به بعد مطالبی میزارم تحت عنوان ( از حجاب دور و بر شما چه خبر ؟ ) که از خاطره ها و مطالب تولیدی خودم و بعضی از دوستان هستش … مطلب پیش رو اولین مطلب از سری مطالب ( از حجاب دور و بر شما چه خبر ؟ ) است. تازه فارغ التحصیل شده بودم و دنبال کار میگشتم … این روزنامه اون روزنامه تا یه کار خوب پیدا کردم ، شماره رو برداشتم زنگ زدم یه خانومی گوشی رو برداشت گفتم که واسه کار زنگ زدم خیلی تحویلم گرفت و یه سری اطلاعات عمومی ازم گرفت و معدلم و پرسید و چون معدلم خوب بود خیلی دیگه تحویلم گرفت … خلاصه گفت فردا فلان ساعت بیا دفتر که فرم پر کنی… فرداش رفتم به آدرسی که داده بود یه دفتر خوب تو یه جای خوبتر … به محض اینکه رفتم تو بدون اینکه خودمو معرفی کنم گفت بفرمایید چه امری داشتید گفتم واسه کار اومدم دیدم خیلی با بی تفاوتی داره جوابمو میده و از اون همه تحویل گرفتنایی که دیروز داشت خبری نبود … گفتم لابد نمیشناسه اینجوریه بهش گفتم من همون خانومیم که دیروز باهاتون تلفنی حرف زدم … خانوم …. فامیلیمو بهش گفتم تا اینو گفتم دیدم سرش و بلاخره بالا گرفت و تو صورتم نگاه کرد با یه حالتی برگشت بهم گفت فکر نمیکردم این قیافه ای باشی پیش خودم گفتم مگه قیافم چطوره ؟ یه نگاهی به خودم کردم یه نگاهی به اطراف تازه فهمیدم قضیه چیه دورم همه دخترای با آرایش فجیع و موهای بیرون ریخته ی رنگی منم که با یه چادر سیاه کاملا متمایز از بقیه برگشت بهم گفت من اگه جای شما بودم فرم رو پر نمیکردم … گفت حقوقش کمه … گفتم دیروز که چیز دیگه میگفتی گفت اون فقط در حد یه پیشنهاد بود … فهمیدم که داره بهانه میاره منم که کلا با این اوصاف قید این کارو زده بودم و چون اصولا آدمی هستم که در این شرایط میدون و خالی نمیکنم و کم نمیارم گفتم ببینم این بهانه جویی رو تا کی ادامه میدن خیلی خونسرد گفتم عیب نداره با حقوقش میسازم فکر نمیکرد قبول کنم یه خورده وایستاد یه چیزی میخواست بگه که جا بزنم گفت تو هم باید مث ما موهات و رنگ کنی یه خورده نگاش کردم گفتم باشه مشکلی نیست قیافش دیدنی بود با یه لحن تندتری گفت ببین باید مث ما آرایش کنی و تیپت اینچوری باشه منم دیگه نمیتونستم حرف نزنم برگشتم گفتم عزیز من از همون اول میگفتی از حجابت بدم میاد دیگه این بهنه ها واسه چی بودن درضمن اگه میگفتی ماهی یه ملیون هم حقوقشه بدون این چیزایی که هویت منه قبول نمیکردم من دینم و حجابم و با این چیزها عوض نمیکنم…. والسلام
کلیدواژه ها: آرایش, استخدام, بی حجابی, تیپ, حجاب, دین, دین اسلام, شرکت, فکر نمیکردم این قیافه ای باشی!!!, مو رنگ کرده, چادر, کار موضوعات: مطالب تولیدی, خاطره, از حجاب دوروبر شما چه خبر
لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-04-02] [ 04:56:00 ق.ظ ]
بایدها و نبایدهای چادری ها …..
سلام بی مقدمه میرم سر اصل مطلب …..
تو میتونی روسی گلدار صورتی بزاری سرت و موهای رنگ کردت رو هم از جلو و هم از پشت بندازی بیرون
میتونی کلکسیون لوازم آرایش باشی و از هر مدلیش رو صورتت داشته باشی
میتونی شلوار تنگ قرمز و مدل پاره بپوشی
میتونی مانتو تنگ ، کوتاه ، یقه باز هر مدلی بپوشی و آستینشم تا آرنج بزنی بالا
میتونی کیف دستی طلایی تو بگیری دستت و همونطور قه قه کنان با موبایلت حرف بزنی و تو پیاده رو راه بری
و……. خیلی کارای دیگه
اما نمیتونی وقتی چادر سرت کردی موهاتو نیم متر بدی بیرون
نمیتونی یک کیلو چیز به صورتت بزنی
نمیتونی شلوار تنگ با رنگهای مختلف بپوشی
نمیتونی مانتوی کوتاه هرمدلی بپوشی
نمیتونی کفش تابستونی بپوشی که با جوراب نازک تمام پاهات دید داشته باشه
نمیتونی فقط چادر سرت باشه و اوپن (open) راه بری که معلوم باشه زیرش چی پوشیدی
وخلاصه نمیتونی طوری رفتار کنی و پوشش داشته باشی که یارو تو “ف.ب ” عکست و با چادر بزاره و ایتو زیرش بنویسه که :
چادری ها هم خوب چیزایی هستنا از این به بعد عکسشو نو میزارم بعدش هزارتا لایک بخوره و هرکسی جرات کنه هرچی تو دهنش میاد تو نظرات به چادری ها بگه
آخه بی انصاف اینیکه رو سرته حرمت داره بفهم
پی نوشت : ببخشید که رک حرف زدم
(الاحقر:مظفری)
موضوعات: مشق شب های دخترانه من, مطالب تولیدی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-09-04] [ 06:34:00 ب.ظ ]
لبريز گناه اما ديوانه او
لبريز گناهم بي مغلطه، گفتنش زياد خوشايند نيست اما شايد بهانه اي شد براي بهتر شدن يه عده مثل من كه به غفلت پا ميان راههايي مي گذارند كه شايد زياد به صلاح نباشد با اين همه اقرار مي كنم به شهدا كه ميرسم انگار دلم كم مي آورد انگار به لكنت مي افتد وقتي عكسهاي كودكان 13 و 16 ساله را بر پيكره اين شهر مي بيند وقتي ميرسم به اين فهم و درك كه ر وزي در همين سرزمين كودكاني به اين سن و سال آرماني داشتند كه براي رسيدن به آن حاضر شدند حتي جانشان را در طبق اخلاص بگذارند و من اينجا با اين همه امكانات با اينهمه حس آرامش و امنيت تنها دغدغه ام مدل موهايم است و آرايش و تيپم…تنها عرق شرم مي شود حاصل اين انديشه.
تنها 30 سال اختلاف سال داريم اما آنها كجا و من كجا آنها خود ر ابه كشتن دادند تا جلوي تجاوز دشمن را بگيرند و من با اين سليقه تنها كارم شده كمك به تهاجم فرهنگي وقتي علايقم فلان خواننده و هنرپيشه ست كه قرارداد امضا كرده براي زمينه سازي توهين به اين همه ارزش و آرمان وقتي بي آنكه بدانم گردنبندي به گردنم مي آويزم كه به معناي عضويت در گروه شيطان پرستي ست مني كه از ازل به هواي بهشت او پاي در جهان نهادم مني كه تمام افتخارم ثانيه اي ست كه خدا با غرور به شيطان امر كرد تا بر پدرم سجده كند مني كه پر كينه ترين لحظه ام هواي انتقام از شيطان بود كه چرا پدرو مادرم را فريفت تا آواره زمين شويم و شرمنده خدا چه شد كه ترويج شيطان و هواخواهيش شد افتخارم چه شد كه فهم و شعورم از يك كودك 16 ساله 30 سال پيش كمتر شد و سر گرميم شد گناه
شهدا كجا بودند و ما كجا به خودم مي گويم كه به شخصيت كسي بر نخورد به خودم مي گويم كه از 24 ساعت 12 ساعت از بيداريم صرف آرايش و مدل مويم مي شود مني كه ماه رمضان تا ماه رمضان بعدي چشمانم رنگ قرآن نمي بيند مني كه برزبان يا حسين مي گويم وبا تمام عشق و علاقه ذاتيم به ساحت مقدسش گاهي يادم ميرود امر به معروف و نهي از منكر را اصلا خودم واجب الامرم وشرمنده حضرت
گناه يعني …براي معني كردن گناه همين كه دلي بشكند كافي ست دل شخص دل خودت يا …خدا
چه فرقي مي كند دنياي مجازي يا حقيقي مهم دلست كه بازيچه نشود كه مي شود در هرحرفي كه مي زنم در هر كلمه اي كه مينويسم شايد كسي خيلي ساده باور كند باورش شود با تمام وجودش بخواند و ملكه ذهن كند و….واي برمن مني كه قصه هاي عاشقانه ام با او و آنها و شما و تو شكل مي گيرد مني كه ثانيه هاي خوشبختي و سرگرمي ام را مديون كساني مي شوم كه روزي ممكنست دل شكسته از من رو بر گردانند گاهي يادم ميرود لطافت جنس مخالف را ، گاهي حرف كه مي زنم ،نگاه كه مي كنم …… انگار برايم عادي شده و پر تكرار انگار برايم بي معناست وقتي كسي ازعشق مي گويد يا عاشقانه دل مي بندد مي بينم كه چگونه در هواي ادامه اين حال وهوا به هر دري مي زند اما انگار….دلم بد جورخو كرده به بي خيالي، به گناه، به تكرار
با اين همه بدي فردا چگونه مي خواهم سر بلند كنم درپيشگاه حضرت ربوبيت چگونه پاداش يا حسين گفتنم را از او طلب كنم چگونه بگويم نمازسر وقتم قطع نشد چگونه بخاطر30 روز روزه داري طلب شفاعت كنم چگونه تقاضاي ثانيه اي ديدار حضرت مهدي (عج) را داشته باشم مني كه با اينهمه گناه هنوز واله و شيفته حضرتش هستم مني كه هر جمعه به عشق دعاي ندبه حضرت ،سحرگاه چشمهايم قيد خواب وراحتي را مي زند وحكم بيدارباش مي دهد مني كه به هر جا هم كه برسم شوق ديدار او از تنم نمي رود راهي هست كسي سراغ دارد چنين راهي؟راهي كه من از شرمندگي اين همه شهيد به در آيم راهي كه بتوانم فردا مقابل چشمان حسين (ع)زلاليت اشكم را تقديم حضور مباركش كنم راهي مي شناسيد كه لايق ديدار مهدي (عج)شوم ديوانه ام ديوانه مهدي بي حضورش بي رضايتش من چه كنم؟
(الاحقر:مظفری)
موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-08-27] [ 08:31:00 ب.ظ ]
چرا باید به شهدا اقتدا کنیم
دلتنگی هایمان را چگونه بیان کنیم ، چرا … چرا آرامش نداریم … دلهایمان بی تاب است و پر از اضطراب … چشمانی که دیدن گناهان برایشان عادی شده و گوشهایی که از استماع گناه غرق در لذت می شوند …
خداوندا میخواهم بگویم ما نفهمیدم که به اینجا رسیدیم … خداوندا عنایتی کن تا چشمها و گوشهایمان را پاک کنیم … قلبمان را با نور الوهیت جلا دهیم و زنگار بزداییم باید به شهدا اقتدا کنیم …
اوج درد را زمانی میتوان فهمید که در رفتار و اعمال آنان دقیق شد و تفاوت امروز مان را منش آنها بسنجیم … وقتی شهید نظامی برای هنگام تلفن زدن در ایلام چشمش به بانویی می افتد و سه روز گریه می کند به درگاه خداوند که خدایا من نفهمیدم ناموس مردم را دیدم
شهدایی که چنان مونس با کلام الله بودند که برای هر امری از آیات الهی مدد می جستند اما امروز قرآنها در طاقچه های خانه ها قرار گرفته و گاهی غبار رویی می شود
خداوندا شهدایی که حتی در سخت ترین و سردترین شبها هم نماز شبشان ترک نمیشد را چگونه قیاس کنم با وجود سراسر تقصر و غفلتمان …
مردان مردی که عبور گلوله های قرمز شبهای عملیات هراسی در دلشان ایجاد نمی کرد را چگونه قیاس کنم
با خودمان که از گلوله های قرمز امروز هراس داریم
گلوله های امروز همان فرهنگ تجمل گرایی و دوری از دین و ساده زیستی است … جنگ نرمی که جهادگر واقعی می طلبد
چقدر آماده ایم .. چقدر خودسازی کرده ایم … چقدر پایبند آرمانهایمان تحت هر شرایطی و هر فشار محیطی هستیم …
.. حواسمان هست ؟؟؟؟؟؟؟؟….
موضوعات: مشق شب های دخترانه من, دلنوشته, مطالب تولیدی, شهدا و حجاب
لینک ثابت
[ 08:19:00 ب.ظ ]
|